| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
طراحی افزایش فروش
برای افزایش فروش سه راه پیش روداریم:
1 اول افزایش تعداد موارد فروش فردی
2 دوم افزایش حجم فروش به هرمشتری
3 سوم، افزایش تعداددفعات فروش به هرمشتری.
مدل فروش قدیمی4 بخش داشت:
1 اول ابراز صمیمیت (تحویل گرفتن مشتری)
2 دوم صالحیت دادن به مشتری (شما چقدر پول دارید یا چقدر می خواهید هزینه کنید)
3 سوم سخنرانی برای مشتری (معرفی کالا)
4 چهارم، نهایی سازی فروش (کالا را بخر، مشتری!)
اما مدل جدید فروش برعکس شده است.
توصیه می شود 40 درصد از وقت خود را بگذارید برای ابراز صمیمیت و جلب اعتماد مشتری
30 درصد از وقت را به شناسایی نیازهای مشتری اختصاص دهید ( برای این منظور باید خیلی با دقت به حرفهای مشتری گوش کنید )
20 درصد از وقت را بگذارید برای معرفی کالا تا نشان دهید این کالا چگونه نیاز مشتری را برطرف می کند
10 درصد آخر را هم اختصاص بدهید به نهایی سازی فروش.
صحبت مشتری را قطع نکنید، وقتی او حرف می زند یک کلمه هم نگویید.
اگر مکث کنید و با توجه به حرفهایش گوش کنید و سوال های مرتبط بپرسید، مشتری این گونه تعبیر می کند که او برای من ارزش قائل است.
خوب سوال کنید. سوال ملایمی مثل :
«منظورتان چیست؟»
به مشتری می فهماندکه شما به درک نیاز او علاقمندید.
( روانشناسی فروش –برایان تریسی )
کانال تلگرامی عشق پول کلیک کنید
تفاوت فروش و بازاریابی
با الهام از فیلم "گرگ وال استریت"
امیدوارم به سینما علاقمند باشید و فیلم “گرگ وال استریت” ساخته “مارتین اسکورسیزی” و با بازی درخشان “لئوناردو دی کاپریو” را دیده باشید. در یکی از سکانسهای پایانی فیلم ، جردن بلفورت (لئوناردو دی کاپریو) در سمیناری که همگی مدیران فروش هستند، خودکاری از جیب در میآورد و از حضار میخواهد خودکار را به او بفروشند. خودکار را به یک نفر میدهد و شخص مقابل شروع میکند به تعریف از آن. ” چه خودکار جذاب و جالبی و …” جردن میگوید: قانع نشدم و خودکار را میگیرد و به نفر بعدی میدهد. نفر بعدی هم به توصیف خودکار میپردازد. جردن خودکار را از او هم میگیرد و به نفر بعدی میدهد. این در حالی است که در ابتدای فیلم جردن از دوست مواد فروشش می خواهد که خودکار را به او بفروشد. دوستش از او شماره اش را میخواهد و جردن میگوید خودکار ندارم ! دوستش میگوید: بفرمائید خودکار !
این یعنی فروش! یعنی ایجاد نیاز …
با این مثال میخواهم بگویم فروش یعنی تغییر شرایط از طریق مهارت های فروشنده. این در حالی است که بازاریابی، با شرایط آن طور که هست برخورد می کند. به عبارت ساده تر فروش ترغیب است و بازاریابی آنالیز اوضاع.
اسکورسیزی ذهنیت بازاریابی من را به خوبی نمایش میدهد: هیچ کسی آن چیزی را که شما میفروشید، نمیخرد، افراد آن چیزی را میخرند که برای آنها ارزش دارد. اما متأسفانه بازاریابان بخش اول جمله (هیچ کسی آن چیزی را که شما میفروشید، نمیخرد) را نادیده میگیرند و سعی در غالب کردن محصولات دارند.
فروشنده باید در ایجاد نیاز مصنوعی در خریدار متبحر باشد. او باید خریدار را متقاعد به خرید چیزی کند که نیاز ندارد. زمانی که احساس نیاز ایجاد شد، در مورد شرایط قرارداد صحبتها ادامه پیدا میکند.
در بازاریابی بازاریاب میباید پیشنهادی ارائه کند که نیاز مشتری را در زمان و مکان مناسب و با زبان او پاسخگو باشد. بنابراین اثربخش ترین شیوه بازاریابی تعامل با نیاز مشتری است و نه دستکاری نیازها.
این جملهی طلایی این نگارش است :
"فروش عبارت است از پیدا کردن مشتری برای محصولات خود و بازاریابی یعنی حصول اطمینان از اینکه شما اقلام مورد نیاز مشتری را در اختیار دارید."
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg